لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۲۰۰٫۵۲۹ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۷۴ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۱۱۵
    بازدید از این یادداشت : ۱٫۹۹۰

    پر بازدیدترین یادداشت ها :
     شیخ احمد جام (متوفی 536) و میراث فکری او به کوشش
    های مرحوم علی فاضل تا حد زیادی شناخته شده است و تصویر غبار آلود این عارف
    خراسانی که در پس انبوهی از تصویر پردازی های شگفت مریدانش گاه صورتی غیر انسانی
    نیز یافته، صورت حقیقی و واقعی خود را به دست آورده است. به تازگی نیز دو اثر از
    این عارف برجسته خراسانی به نام های بحار الحقیقه
    [1] و سراج السائرین به تحقیق استاد
    ارجمند جناب آقای دکتر حسن نصیری جامی منتشر شده است. در هنگام تورق و مطالعه کتاب
    بحار الحقیقه نکاتی توجه مرا به خود جلب کرد که در ادامه به آنها می پردازم.


    1) خواجه سجزی و کتاب الجواهر: یکی
    از مطالبی که توجه مرا به خود جلب کرد، حدیثی نقل شده از کتاب الجواهر است که شیخ
    احمد جام مؤلف آن را به صورت خواجه سجزی معرفی کرده است. البته مشخص است که
    خوانندگان آن روز شیخ به وضوح می دانسته اند که مقصود وی از کتاب الجواهر و خواجه
    سجزی کیست اما اکنون برای ما که فاصله زیادی از آن روزگار داریم و کتاب الجواهر
    نیز در اختیار ما نیست، هویت خواجه سجزی مبهم است. نخست بهتر است تا نگاهی به حدیث
    نقل شده بیفکنیم. شیخ احمد جام در باب عشق و عاشقی اشاره می کند که برخی اشاره
    کرده اند که در باب عشق و عاشقی مطلبی در سنت نبوی نیست که شیخ احمد جام تا حدی
    این مطلب را تأیید کرده اما در ادامه می گوید که یک خبر در این خصوص هست که همان
    کفایت می کند و متن خبر را چنین نقل کرده است:



    قال اخبرنا ابومحمد بن
    یزید، قال اخبرنا ابراهیم بن اشعب، قال أخبرنا محمد بن الفضل بن عطیه، عن
    عبدالواحد عن الحسن، قال : قال رسول الله (ص) یقول الله تبارک و تعالی : إذا کان
    الغالب علی عبدی الاشتغال بی جعلت نعیمه لذته فی ذکری، عشقنی و عشقته و رفعت
    الحجاب فی ما بینی و بینه مثالا بین عینه لا یسهو اذا سهی الناس اولئک البدلاء حقا
    أولئک کلامهم کلام الانبیاء أولئک الذی إذا اردت اهل الأرض عقوبة أو عذاباً فصرفت
    بهم عنهم (بحار الحقیقه، ص 64).



    درباره این خبر که در
    دوره صفویه در مجادلات میان صوفیه و متشرعین خاصه در رساله های جدلی فتوح
    المجاهدین و تبصرة المؤمنین حکیم تنکابنی و ملا محمد طاهر قمی (متوفی 1100) یکی از
    مناقشات جدی بوده است، کهن ترین منبعی که در این مجادلات به عنوان منبع حدیث اشاره
    شده تحریری صوفیانه از صحیفة الرضا بوده که تنکابنی مدعی است خبر خود را از آن نقل
    کرده است. احتمالا تنکابنی به نقل حدیث مذکور در منبع دیگر یعنی کتاب حلیة
    الاولیاء حافظ ابونعیم اصفهانی نیز آشنا بوده اما طبیعی است که در مجادله میان وی
    و ملا محمد طاهر قمی امکان استناد به منبع مذکور نبوده است. در حقیقت کهنترین
    منبعی که حدیث مذکور در آن نقل شده البته در حد دانش اندک بنده، کتاب حلیة
    الاولیاء است که در ذیل شرح حال عبدالواحد بن زید که از اصحاب حسن بصری، متن مذکور
    نقل شده است. از آنجا که متن نقل شده در حلیة الاولیاء در زودون برخی ابهامات متن
    حدیث نقل شده در بحار الحقیقه می تواند راهگشا باشد، متن حدیث را با اسناد آن نقل
    می کنم.



    «حدثنا أبی ثنا
    أبوعبدالله محمد بن أحمد بن یزید ثنا عبدالله بن عبدالوهاب ثنا محمد بن عبدالله
    ثنا إبراهیم بن ا لأشعث ثنا محمد بن الفضل بن عطیة عن عبدالواحد بن زید عن الحسن
    قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: یقول الله تعالی إذا کان الغالب علی عبدی
    الاشتغال بی جعلت نعیمه و لذته فی ذکری، فاذا جعلت نعیمه و لذته فی ذکری عشقنی و
    عشقته، فاذا عشقنی و عشقته رفعت الحجاب فیما بینی و بینه، وصرت معالما بین عینیه
    لا یسهو إذا سهی الناس. أولئک کلامهم کلام الأنبیاء، أولئک الابطال حقاً، أولئک
    الذین إذا أردت بأهل الأرض عقوبة و عذاباً ذکرتهم فصرفت ذلک عنهم».



    ابونعیم در ادامه این خبر
    و وثاقت آن نوشته است: «کذا رواه عبدالواحد عن الحسن مرسلاً، و هذا الحدیث خارج من
    جملة الأحادیث المراسیل المقبولة عن الحسن لمکان محمد بن الفضل، و عبدالواحد و ما
    یرجعان الیه من الضعف» (ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، (بیروت، دار الکتاب
    العربی، 1387/1967)، ج 6، ص 165).



    مقایسه دو حدیث و اسناد آنها
    نشانگر آن است که راوی مشترک برای پدر ابونعیم که وی خبر را به روایت او نقل کرده
    و خواجه سجزی، شخصی است به نام ابوعبدالله محمدبن أحمد بن یزید که نامش در سلسله
    سند نقل شده در بحار الحقیقه تصحیف شده است. همچنین اسناد در بحار الحقیقه افتادگی
    و تصحیف های دیگری نیز دارد و عبارت پررنگ شده که بخشی از اسناد روایت حدیث بوده،
    در متن بحار افتاده است. در حقیقت ابوعبدالله محمدبن احمد بن یزید خبر را به واسطه
    عبدالله بن عبدالوهاب از محمد بن عبدالله از ابراهیم بن اشعث نقل کرده است که نام
    فرد اخیر نیز به ابراهیم بن اشعب تصحیف شده است. درباره راوی مشترک یعنی
    ابوعبدالله محمد بن احمد بن یزید زهری که از مشایخ پدر ابونعیم بوده، شرح حال خوبی
    در طبقات المحدثین بأصفهان (ج 3، ص 542) و تاریخ الاسلام ذهبی (ج 7، ص 192-193)
    آمده است و تاریخ وفات وی سال 309 ذکر شده است. ابوالشیخ در اخبار اصبهان (ج 2، ص
    250) درباره او گفته که: «لم یکن بالقوی فی الحدیث» و البته مشخص است که چرا چنین
    نقدهای به او وارد شده است و اگر دیگر مرویات او نیز همانند حدیث نقل شده باشد، می
    تواند دلیل عدم توثیق او را دریافت. در هر حال به بحث از حدیث بازگردیم. با روشن
    شدن هویت راوی مشترک اکنون پرسش مهم این است که خواجه سجزی کیست و آیا اثری دیگر
    از کتاب الجواهر و نقلی از آن در دست هست؟
     مصحح محترم در تعلیقه ای توضیحاتی درباره کتاب الجواهر خواجه
    سجزی آورده اند. ایشان در آنجا به نقل از دکتر شفیعی نوشته اند که کتاب جواهر مسلما
    یکی از متون اولیه کرامیه بوده یا از تألیفات محمد بن کرام بوده است که او، با روش
    پرهیز و گریز خویش به خواجه سجزی تعبیر کرده است...(ص 294-295).



    دقیقترین بحث درباره کتاب الجواهر
    را استاد محترم دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در مقاله «چهره دیگر از محمد بن کرام» که
    در ارج نامه استاد ایرج افشار چاپ شده، ارایه کرده اند. ایشان در یادداشتی مفصل (ص
    88، پاورقی 1) درباره هویت خواجه سجزی، وی را ابومحمد عبدالله بن محمد بن سلیمان
    سجزی معرفی کرده اندد. نکته جالب توجه آن است که سلسله سند روایت مذکور را ایشان
    به نقل از نسخه کتابخانه بایزید شماره 3687، به شکلی دیگر نقل کرده اند (و اینکه
    نسخه اخیر، نسخه اساس چاپ جناب آقای دکتر نصیری بوده) و اسناد حدیث این گونه آمده
    است: اگر در باب عشق و عاشقی گفتن هیچیز نیستی مگر این یک خبر که این خود تمام است
    که خواجه سجزی در کتاب جواهر آورده است از رسول (ص) قال حدثنا ابومحمد قال حدثنا
    محمد بن یزید قال اخبرنا ابراهیم بن اشعث....



    با این حال مطلب شگفت انگیز آن
    است متن حدیث در دیگر اثر شیخ احمد جام نیز به صورت تحصیف شده در اسناد و افتادگی
    در سند نقل شده است و اساسا همین مطلب باعث شده است تا استاد محترم خواجه سجزی را
    ابومحمد عبدالله بن محمد بن سلیمان سجزی معرفی کند. در هر حال راوی مشترک ابوعبدالله
    محمد بن احمد بن یزید زهری است و گمان من آن است که خواجه سجزی به احتمال بیشتر
    ابوعبدالله محمد بن کرام سجزی باشد تنها اشکال موجود آن است که طبقه حدیثی
    ابوعبدالله محمد بن کرام و ابوعبدالله محمد بن احمد بن یزید اختلاف دارند و معقول
    آن است محمد بن احمد بن یزید راوی از محمد بن کرام باشد نه بالعکس و همین شاید
    مؤیدی باشد بر نظر استاد شفیعی کدکنی که در هر حال مراد از خواجه سجزی، ابو محمد
    سجزی شاگرد محمد بن کرام باشد. در هر حال نکته مسلم تصحیف و افتادگی اسناد این
    روایت در کتابهای شیخ احمد جام است. نکته ای دیگر که می باید به آن اشاره کرد، درباره
    پنهان نمودن هویت محمد بن کرام و پیروان اوست که استاد محترم دکتر شفیعی به آن اشاره
    کرده اند (
    برای
    نظر استاد محترم دکتر شفیعی کدکنی، «سفینه ای از شعرهای عرفانی قرن چهارم و پنجم»،
    جشن نامه استاد ذبیح الله صفا، به کوشش سید محمد ترابی (تهران، 1377ش)، ص
    360 که این گونه تعابیر را ناشی از بیم و ترس هواداران کرامیه از مخالفان خود
    دانسته است
    ).
    با این حال به
    نظر می رسد که چنین پنهان کاری در کار نبوده است بلکه پیروان محمد بن کرام در
    نیشابور و خراسان بزرگ با عنوان اصحاب ابو عبدالله شهرت تمامی داشته اند (برای مثال
    بنگرید به: عبدالغافر فارسی المنتخب، ص 26، 28، 76؛ سمعانی،انساب، ج 2، ص 304؛
    همو، التحبیر، ج 2، ص 329) که عالمان مشهوری از اصحاب محمد بن کرام را با عنوان من
    اصحاب ابی عبدالله معرفی کرده اند. همچنین از خود محمد بن کرام به لفط ابوعبدالله (خوری،
    فی قوارع القرآن، ص 55؛ شیخ احمد جام، روضة المذنبین، ص 152)، ابوعبدالله کرام
    (قزوینی رازی، ص 26، 160، 497) و گاه در متون کرامیه به امام متقیان اشاره شده است
    که تعبیر نخست ناشی از علم بودن این عنوان بر او و شهرت آن در خراسان تا قرن هفتم
    در اشاره به وی و عنوان دوم تعبیر خاص متون کرامی در تکریم ابن کرام است مؤید دیگر
    ابن ادعا دقت عبدالغافر فارسی در معرفی اصحاب ابوعبدالله محمد بن عبدالله مشهور به
    حاکم نیشابوری (متوفی 405) با عنوان ابوعبدالله حافظ در تمییز از اصحاب ابوعبدالله
    کرام است که از آنها به همان صورت مطلق اصحاب ابوعبدالله یاد کرده است.
    همچنین به این عبارت شیخ
    احمد جام توجه کنید؛ «... و اگر ائمه اسلام که مسلمانان بدیشان اقتدا دارند گویی که
    ایشان نه اولیای خدای بودند بد اعتقاد کسی باشی در ائمه مسلمانان خاصه در ابوحنیفه،
    و شافعی، و ابوعبدالله، و مالک، و سفیان، و امثال ایشان». (روضة المذنبین، ص 152).
    عبارت اخیر به وضوح نشانگر شهرت کامل ابوعبدالله و مشهور بودن آن نزد مخاطبان شیخ احمد
    جام در قرن ششم است.



    2) کتاب بحار الحقیقة به گمانم اهمیت
    خاص دیگری هم دارد و بسیاری از حملات و گلایه های شیخ از زاهدان معاصر خود، اشاره
    به کرامیان دارد که در حوزه جغرافیایی که شیخ حضور داشته است از جمله در جام (زام)
    حضور پررنگی داشته اند. شیخ احمد جام به برخی کرامیان و میراث معنوی آنها خاصه شاعر
    مشهور، ابوذر بوزجانی که قبر وی در مسجد جامع شهر بوده و بقایای آن تا روزگار ما
    نیز باقی مانده و شیخ به کرات اشعار وی را در ضمن کتابهایش نقل کرده، ارادات
    فراوانی داشته است.[2]
    در یکی از تعلیقات کتاب، مصحح محترم درباره واژه دانشمند و دانشمند امام مطالبی را
    گفته اند (ص 261-262) که البته چندان دقیق نیست. همانگونه که استاد محترم دکتر
    شفیعی کدکنی اشاره کرده اند، لقب دانشمند برای یاد کرد از عالمان کرامی در عصر شیخ
    احمد جام و پیش از او و تا مدتها بعد در خراسان رواج داشته است و در حقیقت
    همانگونه که مصحح محترم خود اشاره کرده اند فی المثل در کتاب مقامات ژنده پیل به
    کرات این تعبیر در اشاره به عالمان کرامی به کار رفته است که از مهمترین آنها می
    توان به دانشمند امام صدر الاسلام علی هیصم نیشابوری که نام کامل وی ابورشید علی
    بن عثمان بن محمد بن هیصم بن احمد بن هیصم بن طاهر بن مردانشاه هروی (460-544)
    اشاره کرد که به صورت های مختلف از وی یاد شده است (امام صدر الدین علی هیصم
    نیشابوری، ص 64؛ دانشمند امام صدر الاسلام علی هیصم، ص 104؛ دانشمند امام هیصم، ص
    108؛ دانشمند امام علی، ص 239، 248). با این حال ایشان در تعلیقه خود درباره ترکیبی
    که واژه دانشمند در آن به کار رفته، نوشته اند:« ناگفته نماند که لقب دانشمند گاه
    عنوانی اجتماعی و تکریمی بوده و قبل از نام اشخاص در شمار القاب رایج و مصطلح عصر
    به کار می رفته است...(ص 262). مواردی نیز که ایشان خود ذکر کرده اند، نیز مؤیداتی
    بر این مطلب است که دانشمند معنی خاص اصطلاحی داشته و در اشاره به عالمان کرامی به
    کار می رفته است.













    [1] احمد جام نامقی (ژنده پیل)، بحار الحقیقة، مقدمه، تصحیح و توضیح
    دکتر حسن نصیری جامی (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1389ش).







    [2] مصحح محترم در تعلیقه ای (ص 281-282) بحثی درباره ابوذر
    بوزجانی آورده اند اما اشاره ای به قبر وی
    که تا کنون باقی مانده و تصویری از آن را مرحوم فاضل در منتخب سراج السائرین که
    منتشر کرده اند، نیز آورده اند، نکرده اند. این مطلب همچنین در مدخل بوزجانی،
    ابوذر در دانشنامه جهان اسلام نیز قرار نگرفته است.








    يكشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۳۴
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت