نگاهي به كتاب راد شبهات الكفار

اشاره: يكي از دشواري هاي جدي جامعه فرهنگي ما دست يابي به آثار منتشر شده است و گاه به دليل نحوه توزيع، اثري با اهميت نه تنها در دسترس علاقه مندان به آن قرار نمي گيرد بلكه حتي بخت و اقبال معرفي در نشريات متعدد كتابشناسي نيز پيدا نمي كند. از جمله اين آثار،‌ كتاب بسيار با ارزش راد شبهات الكفار تأليف فقيه برجسته دوره فتحعلي شاه قاجار،‌ آقا محمد علي بن وحيد بهبهاني (متوفي 1216ق) است كه بيشتر به دليل چاپ كتاب خيراتيه او در ساليان اخير و مواضعش در قبال تصوف شهرت دارد. با اين حال در كنار آثار فراوان باقي مانده از اين عالم برجسته عصر قاجار، كتاب راد شبهات الكفار او سالها قبل به كوشش محقق ارجمند جناب آقاي سيد مهدي رجائي (قم،‌ انتشارات انصاريان 1413ق) منتشر شده است. متاسفانه اين اثر عليرغم ارزش و اعتبار علمي كه دارد، مورد توجه قرار نگرفته و نگارنده به مطلبي كه نشريات حوزه كتابشناسي درباره اين كتاب آورده باشند، برخورد نكرده است.

به تازگي در شماره هاي اخير مجله مطالعات ايراني (Studia Iranica) مقاله اي از استادان ارجمند خانم زابينه اشميتكه و رضا پورجوادي در گزارش از منابع كتاب راد شبهات الكفار منتشر شده است كه نوشتار حاضر گزارشي از آن مقاله است و اميد دارم كه در فرصتي تحرير كامل ترجمه آن مقاله را به انجام برسانم. آنچه كه باعث شده است تا اين كتاب مورد توجه اشميتكه و پورجوادي قرار گيرد، ارتباط كتاب راد شبهات الكفار با اثر مورد بررسي اين دو محقق يعني كتاب تنقيح الابحاث ابن كمونه است كه به تازگي، تك نگاري درباره آن توسط دو محقق ارجمند خانم زابینه اشميتكه و آقاي رضا پورجوادي منتشر شده است.

محمد علي بن وحيد بهبهاني،‌ راد شبهات الكفار، تحقيق سيد مهدي رجائي (قم، انتشارات انصاريان، 1413ق).

***

برخلاف يهوديان،‌ فعاليت هاي تبشيري مسيحيان از اواخر قرن دهم هجري / شانزدهم ميلادي توجه جدي عالمان ايراني را برانگيخت. از دوران شاه عباس اول كه به دلايل سياسي برابر برقراري موازنه با عثماني، روابط گرمي با دربار هاي اروپائي بر قرار كرد،‌ گروه هاي تبشيري كاتوليك و فرقه هاي تبشيري (چون كاپوچين ها از 1602، آگوستيني ها از 1603 و كارمليت ها از 1607) به نحو جده اي در ايران به فعاليت پرداختند. حضور گروه هاي تبشيري مسيحي حساسيت جدي عالمان ايراني را برانگيخت و به خلق آثار جدلي متعددي براي مقابله با جريان پرشتاب تبشيري مبدل شد. بيشك رسيدن كتاب آينه حق نما به ابران تأليف جروم خاويه (پادري جيزو نمو شاوير 1549-1617) كه نخست به زبان پرتقالي تاليف شده بود و بعدها به فارسي ترجمه شده بود،‌ جرقه اي براي به راه افتادن نگارش آثاري را باعث شده بود. خاوير كتاب آينه حق نما را در 16019 به امپراتور مغولان هند، جهانگير بن اكبر (حكومت 1014 1037 / 1605-1627) تقديم كرده بود. فيلسوف و فقيه برجسته ايراني عصر صفويه سيد احمد علوي (متوفي ميان 1054 / 1644 و 1060 / 1650) خلاصله اي از كتاب آينه حق نما به دستش رسيده بود و در نقد آن كتابي به نام مصقل صفا در تجليه و تصفيه آينه حق نما در 1032 / 1623 به رشته تحرير در آورده بود. همانگونه كه علوي خود در مقدمه كتاب مصقل صفا خبر داده، او پيش از تأليف كتاب مصقل صفا، رديه با عنوان لوامع رباني در 1030/ 1622 در رد كتابي از پيتر دلاواله (1586-1652) در 1031/1621 نگاشته بود و كتاب ديگر به نام صوائق الرحمان در رد يهوديان نگاشته بود كه ظاهرا نسخه اي از اين كتاب موجود نباشد.

سيد احمد علوي نسخه هاي از كتاب مصقل صفا را به كارمليت هاي ساكن در اصفهان داده بود كه آنها آن را براي نگاشتن جوابيه اي به واتيكان فرستاده بودند. رسيدن كتاب به واتيكان باعث نگارش آثاري در پاسخ به كتاب علوي شد كه از جمله آنها مي توان به جوابيه فليپ گوادنلي (پادري فليپ) (حدود 1596-1656)، راهب فرانسيسكن پونا ونچر مالوازيا (متوفي حدود 1635) و راهب ژوزئيت امه ژزور (1604-1664) كه در 1656 جوابيه اي خود را تأليف كرده بود، نام برد. نسخه اي از كتاب مصقل صفا در تملك و اختيار راهب فرانسيسكن دومينكوس جرمانوس دوسلزي (1588-1670) و راهب كاپوچين گابريل پاريسي (متوفي 1641) نيز بوده است. يكي از اين رديه ها نيز به دست علوي رسيده بود كه از مؤلف آن به پادري ميملاد ياد كرده و گمان كرده كه او همان مؤلف كتاب آينه حق نما است و علوي رديه اي بر آن نگاشته است. با اين حال از ميان رديه هاي مختلف بر كتاب علوي، جوابيه فليپ گوادنلي در ايران شناخته شده بود و آن نيز به واسطه اثر سيف المؤمنين في قتال المشركين علي قلي جديد الاسلام بوده است. علي قلي خود يكي از تازه كيشان مسلمان بود كه هويت او چندان روشن نيست. او در نگاشته هاي بر جامانده اش ادعا دارد كه پيش از اسلام آوردن، راهبي عالي مقام بوده كه در پي درك حقانيت اسلام و پس از جستجو در طلب حقيقت اسلام آورده است. شواهد ديگر دلالت بر اين دارد كه او راهبي از فرقه آگوستين و فردي پرتقالي بوده كه نامش آنتونيو بوده است و در اصفهان و به سال 1108/1696 اسلام آورده است. علي قلي در حوزه آثار جدلي، تأليفات چندي نگاشته كه از جمله‌ آنها كتاب هدايه الضالين (يا المضلين) و تقويه المؤمنين كه به نوشته خودش نخست آن را به زبان فرنگي تأليف كرده و بعد آن را به فارسي برگردانده بود و آن را به شاه سلطان حسين صفوي (حكومت 1105-1135/1694-1722) تقديم كرده بود و اثري مفصل و در چهار مجلد بوده؛ كتابي جدلي بر ضد صوفيه به نام رد جماعت صوفيان (رد عقايد صوفيان)؛ اثبات النبوه كه علي قلي از آن در ضمن كتاب هدايه الضالين ياد كرده، نام برد كه از كتاب اخير ته به حال نسخه اي شناخته نشده است و ظاهرا جزء‌ آثار از بين رفته اوست يا شايد عنوان ديگري از كتاب رد بر يهود باشد كه اثري جدلي در نقد عقايد يهوديان است كه در يك نسخه خطي باقي مانده است. علي قلي رساله کوتاه دیگری نیز به نام فوائد ازدواج تألیف کرده است. همین گونه در نیمه دوم قرن یازدهم هجری / هفدهم میلادی عالم و فقیه امامی ظهیرالدین بن ملا مراد تفرشی ردیه ای به عربی بر دو اثر گابریل پاریسی به نام نصره الحق و اثری فارسی به نام رساله در رد بر نصاری تالیف کرده است.

موج جدید جریان تبشیری مبلغان کاتولیک در نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی را راهب کاتولیک فرانسوی ایوگن بور (1809-1878) که خود ازجمله خاورشناسان بود، در 1841 با بنیان گذاری جمعیت تبشیری لازاریان در ایران بنا نهاد. در همان زمان، گروهی از مبلغان پروتستان نیز به ایران آمدند که از جمله مشهورترین آنها باید از هنری مارتین مبلغ انگلیسی (1781-1812) که مدت کوتاهی اما پر فعالیتی را در ایران به سر برده، یاد کرد. او که کمتر از یک سال (1811-1812) در شیراز اقامت گزیده بود، به نحو جدی به انجام فعالیت های تبشیری پرداخت. همچنین باید از دیگر راهب پروتستان کارل گوتلیب فاندر (1805-1865) آلمانی یاد کرد که دو بار از ایران (بار نخست از مارس تا سپتامبر 1831) و بار دیگر در 1837 در راه عزیمت به هند) دیدار کرده بود، اشاره کرد که اثر مشهوری به نام میزان الحق نگاشته بود که شهرت فراوانی در سراسر قلمرو اسلامی از هند تا عثمانی یافته بود. او که از تألیف کتاب میزان الحق در مه 1829 به زبان آلمانی فراغت یافته بود بعدها تحریر مفصلتری از آن تألیف کرده بود که به زبان های ارمنی، ترکی، فارسی و عربی ترجمه شده بود. آثار متعددی که در نقد این کتاب در ایران تألیف شده بود، به خوبی اهمیت و رواج این کتاب را در ایران نشان می دهد. معاصر جوانتر فاندر و هنری مارتین، مبلغ انگلیسی ویلیام سنت کلیر تیسدال (1859-1928) نیز کتابی به فارسی و به نام ینابیع الاسلام تألیف کرد که چند ردیه در جواب آن نگاشته شده است.

***

بسیاری از ردیه های که بر آثار مبلغان مسیحی در قرن هجدهم و نوزدهم تألیف شده است، در پی درخواست فتح علی شاه (حکومت 1212-1250ش/ 1797-1834) بوده است. از جمله آنها می باید به کتاب راد شبهات الکفار نگاشته آقا محمد علی بهبهانی کرمانشاهی (1144-1216/1732-1801) یاد کرد که در 1215/1800-1801 و در زمان کهنسالی بهبهانی تألیف شده بود. محمد علی بهبهانی، فرزند عالم مشهور اصولی وحید بهبهانی (1118-1207/1706-1792) بیشتر به دلیل فعالیت هایی که بر ضد صوفیان انجام داده، شناخته شده است و مخالفان وی از او به دلیل صدور دستور قتل معصوم علی شاه که از رهبران طریقت نعمت اللهی بوده، به صوفی کش یاد کرده اند. بهبهانی همچنین در کتاب جدلی مشهور خود در رد بر صوفیان به نام خیراتیه در ابطال طریقت صوفیه به نقد و رد عقاید صوفیان پرداخته است. وی همچنین در این کتاب خود به نقد برخی آثار شاعران صوفی نیز پرداخته است.

کتاب راد شبهات الکفار که موضوع بحث نوشتار حاضر است، بعد از مقدمه ای مفصل (ص 3-24) در سه بخش با عنوان بحث تدوین شده که هر بحث مشتمل بر اجزائی به نام نور است. فصل نخست (ص 24-52) به بحث از یهود اختصاص یافته است (بحث اول در ذکر یهودیان و شکوک و ابحاث مورد بر آن) است و مشتمل بر شش نور است که پایان بخش آن فائده ای است. فصل دوم (ص 53-89) به مسیحیت اختصاص یافته است (بحث دوم در بیان ملت نصاری) و مشتمل بر هشت نور است. فصل سوم و مفصلترین بخش کتاب (ص 90-191) به بحث از اسلام اختصاص یافته است (بحث سوم در ذکر ملت اسلام) و مشتمل بر ده نور است. دو خاتمه مفصل، پایان بخش کتاب است. نخستین خاتمه (ص 191-209) در ده سهم و به بحث از یهودیان پرداخته (در ذکر بعضی از مطائن و ابحاث وارده بر طائفه یهودیان ) و خاتمه دوم (ص 210-279) با وجودی که عنوان آن ذکر مختصری از اصول خمسه دین نام دارد، منحصرا به بحث از مسییحت پرداخته و با بحث از اصول پنج گانه اعتقادی توحید، عدل، نبوت، امامت، و معاد پرداخته است. کتاب با ذکر قصیده ای بلند (ص 279-284) پایان یافته است.

بهبهانی در مقدمه کتاب، شرایطی که به تألیف کتاب منجر شده به همراه خط سیری از محتوی کتاب بازگو کرده است. او در این مقدمه بیان می دارد که او به تفصیل به بحث از سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام (در لطائف ابحاث ملل ثلاث) سخن خواهد گفت و مطالب خود را در قالب یک مقدمات و سه بحث و خاتمه ای بیان خواهد کرد. اینکه او در آغاز کتاب از نگارش یک خاتمه سخن گفته اما در انتهای کتاب دو خاتمه ذکر کرده، نشان می دهد که او بعدها و در جریان تألیف کتاب، به فکر افزودن خاتمه ای دیگر افتاده است. در ضمن بخش دوم مقدمه که او آن را با عبارت اما بعد آغاز کرده، بهبهانی به بحث های کلی در باب نبوت و معجزات پرداخته است. او مقدمه را با بیان اینکه در ادامه به بحث از یهودیان، مسیحیان و مسلمانان خواهد پرداخت، پایان داده و نام کتاب را به صورت راد شبهات کفار در ذکر ابحاث ملل ثلاث یاد کرده است. عبارت ابحاث ملل ثلاث که در آغاز کتاب و در نام تفصیلی کتاب ذکر شده، در حقیقت بخشی از نام کتاب مشهور عالم یهودی عزالدوله ابن کمونه (متوفی 683/1284 یا 684/1285) به نام تنقیح الابحاث للملل الثلاث است. با وجودی که بهبهانی در هیچ جای کتاب خود ذکری از نام ابن کمونه و یا تصریحی به اسم کتاب او در تألیف اثر خود نکرده، مقایسه دقیق کتاب راد شبهات الکفار با تنقیح الابحاث نشانگر آن است که وی کاملا متأثر از کتاب ابن کمونه بوده و علاوه بر آنکه از حیث ساختار، اثری کاملا شبیه کتاب ابن کمونه است. در تألیف مقدمه و فصول سه گانه راد شبهات، عبارت های فراوانی از کتاب ابن کمونه را به صورت ترجمه در ضمن کتاب خود آورده است.

به عبارت دقیقتر به جز حذف چند عبارت کوتاه، مقدمه کتاب راد شبهات الکفار در حقیقت ترجمه فصل نخست کتاب ابن کمونه با عنوان فی بیان حقیقه النبوة و اقسامها و اثبات وجودها و منافعها و فی ذکر امور تتعلق بها با اضافاتی اندک از سوی بهبهانی است. به جز چند استناد، نظم متن ترجمه شده همان ترتیب آمده در کتاب تنقیح الابحاث ابن کمونه است. فصل نخست کتاب راد شبهات که به بحث از یهود می پردازد، اساسا ترجمه بخش اعظمی از فصل دوم کتاب تنقیح الابحاث ابن کمونه است که در آن ابن کمونه به اختصار از دلایل نبوت موسی به نقل از یهودیان پرداخته است و عبارتی را که ابن کمونه در آن به صراحت در آن از افحام الیهود ساموئل مغربی (متوفی 570/1175) نام برده و عبارتی را از او نقل کرده، آورده است. بهبهانی تغییری در ترتیب مطالب نقل کرده تنقیح از ابن کمونه نداده و تنها تفاوت در این است که وی متن را به بخش های با عنوان نور تقسیم کرده است که این مطلب درباره دو فصل دیگر نیز صادق است. بهبهانی تنها با افزودن مطالب اندکی به نقل از قاموس اللغه محمد بن یعقوب فیروزآبادی (متوفی 817/1415) (ص 25، سطرهای 4-7) و عبارتی از کتاب جاماسب نامه (ص 26، سطر 4 تا ص 27 سطر 8) اکتفا کرده است. در پایان بخش (ص 50-52) او فائده ای بر

متن افزوده که در آن فهرست کتابهای تورات آمده است. او منبع خود را در نقل این فهرست بیان نکرده اما از آنجا که تمام عبارت فائده به عربی است کاملا محتمل است که او این مطالب را از اثری عربی اخذ کرده است. فصل دوم به بحث از مسیحیت اختصاص یافته است که آن نیز با تغییرات اندکی در دو بخش اول و بخشی از جزء هشتم، ترجمه فصل سوم کتاب تنقیح ابن کمونه در بحث از عقیده مسیحیان در باب عیسی مسیح البته با تغییرات اندکی در متن است.

فصل سوم با وجود حذف های فراوانی باز مبتنی بر کتاب ابن کمونه و بحث او درباره اسلام است هر چند به نحو طبیعی بهبهانی در بحث از اسلام با توجه به تبحرش نیاز چندانی در تکیه بر کتاب ابن کمونه نداشته و در بحث های متعدد خود (نور های 1، 2، 5، 7، 8، 10) از منابع دیگری جز کتاب ابن کمونه استفاده کرده است و حتی در مواردی که به ذکر ترجمه عبارت هایی از ابن کمونه پرداخته، مطالب فراوانی از خود بر آن افزوده است.

خاتمه نخست که به ده سهم تقسیم شده است، عنوان خاتمه در ذکر بعضی از مطائن و ابحاث وارده بر طائفه یهود عنود نام دارد. تمام این بخش ترجمه ای است منتخب از کتاب افحام الیهود ساموئل مغربی با اضافاتی اندک از سوی بهبهانی. به جز استثنائاتی چند، ترتیب ذکر مطالب نیز همان ترتیب و نظم کتاب افحام الیهود است و تغییری در نظم آن داده نشده است. همانند عدم اشاره بهبهانی به کتاب تنقیح الابحاث، در این بخش نیز او اشاره ای به اینکه مطالب خود را به نقل از کتاب افحام الیهود آورده، ندارد. دو ارجاع صریح بهبهانی به کتاب افحام الیهود ساموئل مغربی در فصول یهودیت (ص 33) و اسلام (ص 179) همان عبارت هایی است که ابن کمونه در تنقیح الابحاث آورده و به صراحت آنها را به نقل از ساموئل بیان کرده است (صاحب الافهام).

***

نسخه های اندکی از کتاب تنقیح الابحاث و افهام الهیود در ایران باقی مانده و یا اطلاعی از آنها در دست است که مورد استفاده عالمان ایرانی بوده و یا استنساخی از آنها را انجام داده اند. همچنین نکته دیگر جالب توجه تفاوتن تحریرهای متداول از این دو کتاب در غرب جهان اسلام است که از تحریرها و نسخه های دیگر مناطق متفاوت بوده اند. می توانیم تحریرهای این دو متن را که در اختیار بهبهانی بوده و حتی احتمالا نسخه ای را که او استفاده کرده، شناسایی کنیم. تمام نسخه های موجود از دو کتاب تنقیح و افهام موجود در ایران مبتنی بر نسخه ای است مشتمل بر مجموعه ای از آثار که قطب الدین شیرازی در 685/1286 در قونیه کتابت کرده است (نسخه موجود در مرعشی 12868). این مجموعه علاوه بر آثار دیگر، مشتمل بر کتاب تنقیح الابحاث و افهام الیهود ساموئل مغربی است. استنساخی ناقص نیز به قلم شاگرد قطب الدین شیرازی یعنی تاج الدین کرمانی در کتابخانه فاتح 3141 نیز در دست است. گرچه تاج الدین به صراحت از اینکه چه نسخه ای را در اختیار داشته، سخنی نگفته، شواهد فراوانی در نسخه استنساخ شده او موجود است که بر اساس آنها می توان دریافت که او نسخه استاد خود را رونویسی کرده است. به جز دو عنوان ، تمام آثاری که در نسخه فاتح 3141 موجود است، همچنین بخشهایی از دیگر نسخه کتاب که در کتابخانه مجلس 593 موجود است عمدتا استنساخی ناتمام از مجموعه قطب الدین شیرازی است و در 1060/1650 کتابت شده است. متن تنقیح الابحاث که در این دو مجموعه خطی موجود است از دیگر تحریرهای این متن متفاوت است و حاوی اضافات فراوانی و تغییرات فراوانی در متن است. مجموعه 3141 فاتح، فاقد استنساخی از کتاب افهام الیهود است اما کاملا محتمل است که در اصلی که نسخه از آن رونویسی شده، این اثر نیز موجود بوده باشد. بهبهانی در نقل ترجمه عبارت هایی از کتاب تنقیح از همان تحریر موجود در نسخه های مرعشی 12868، مجلس 593 و فاتح 3141 استفاده کرده است. تفاوت داشتن این تحریر از کتاب تنقیح الابثحاب در عبارت های ترجمه شده نیز بازتاب یافته است.

اما درباره تحریر کتاب افحام الیهود که بهبهانی در اختیار داشته است. می دانیم که ساموئل دو تحریر از کتاب خود تدوین کرده است. تحریر اولیه که در 558/1163 تألیف شده و به نحو گسترده ای تنها در نواحی شرقی جهان اسلام رواج داشته و تحریری تفصیلی تر که احتمالا در 562/1167 تدوین شده و بیشتر در نواحی غربی جهان اسلام (بر اساس نسخه هایی از آن که در قاهره، دمشق باقی مانده) رواج داشته است. تحریر اولیه کتاب افهام الیهود بخشی از نسخه اساس مجموعه قطب الدین شیرازی بوده و تمام نسخه های موجود این کتاب از این تحریر، مبتنی بر نسخه کتابت شده در مجموعه شیرازی بوده است. مقایسه میان ترجمه های بهبهانی از کتاب افحام الیهود با تحریر اولیه آن به خوبی نشانگر آن است که او از تحریر اولیه کتاب استفاده کرده است.

همچنین شواهد دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد نسخه اساس مجموعه قطب الدین شیرازی و یا نسخه مجموعه کتابخانه مجلس 593 مورد استفاده بهبهانی بوده است. سوای عبارتی که بهبهانی به نقل از تنقیح الابحاث نقل کرده که در آن به نام مغربی اشاره شده، بهبهانی افزوده که مغربی از تألیف کتاب افحام الیهود در جمعه نهم ذو الحجه 558 فراغت یافته است.

این اطلاع که در کتاب تنقیح الابحاث ابن کمونه نیامده، در صفحه عنوان پیش از متن نسخه هایی خطی افحام الیهود که در کتابخانه مرعشی 12868، برگ 130الف و مجلس 593 صفحه 178 آمده است (افحام الیهود من امالی الساموئل بن یحیی بن عباس المغربی فی یوم الجمعه تاسع ذی الحجه سنه ثمان و خمسین و خمس مائه). از آنجایی که در دیگر نسخه های موجود افحام الیهود چنین اطلاعی نیامده،  و شباهت عبارت بهبهانی با عبارت درج شده، در این نسخه ها، این را کاملا محتمل می کند که بهبهانی به یکی از این دو مجموعه نسخه خطی دسترسی داشته است. اختلاف موجود میان نسخه مرعشی 12686 و مجلس 593 با نسخه مجلس 4547 که استنساخی از کتاب افحام بر اساس مجموعه قطب الدین شیرازی است، موید این گمان است که این نسخه مورد استفاده بهبهانی نبوده است و بهبهانی از یکی از دو نسخه مرعشی و مجلس 593 استفاده کرده است.

 

 

منابع مورد استفاده بهبهانی در بحث از مسیحیت

بهبهانی در سراسر کتاب راد شبهات الکفار از آثار دیگری نیز استفاده کرده است. در حالی که تنقیح الابحاث ابن کمونه تنها منبع مورد استفاده در مقدمه است، او در بخش مربوط به یهود علاوه بر تنقیح، از کتاب قاموس اللغه فیروزآبادی که از آن دو عبارت کوتاه نقل کرده و کتاب جاماسب نامه نیز بهره برده است. دو بخش نخست باب مسیحیت نیز بر اساس تنقیح الابحاث است اما در هشت بخش دیگر مسیحیت مطالب کمتری از تنقیح الابحاث نقل کرده است. استفاده از کتاب تنقیح الابحاث در بخش اسلام به مراتب کمتر شده است. نخستین منبع دیگری که در بحث از مسیحیت سوای تنقیح الابحاث مورد استفاده بهبهانی بوده، کتاب حواری نامه است که شرحی درباره حیات رسولان است و با عنوان های دیگری چون داستان احوال حواریان و وقایع حواریان دوازده گانه نیز شناخته می شود، بوده است که نقل قولهای فراوانی از آن در راد شبهات الکفار آمده است. متن کتاب حواری نامه که ما بین سالهای 1602 و 1607 توسط راهب ژوزئیت جروم خاویه (خاویر/ گزاویه) به درخواست امپراتور مغول اکبر (حکومت 963-1014/1556-1605) تألیف شده و به جانشین او جهانگیر تقدیم شده است. خاویر کتاب را نخست به زبان پرتقالی تألیف کرده بوده و بعدها آن را به کمک فردی به نام عبد الستار بن قاسم لاهوری به فارسی برگردانده بود. بهبهانی در بخش دوم بحث از مسیحیت به کتاب حواری نامه اشاره کرده و نقل قولهای فراوانی از آن در بخش هشتم باب مسیحیت آورده و در آغاز به اخذ مطالب خود از کتاب حواری نامه تصریح کرده است. به دیگر سخن، به جز عبارتی کوتاه از این بخش که در واقع ترجمه ای از تنقیح الابحاث ابن کمونه است، تمام بخش هشتم نقل قول یا تلخیص عبارتهایی از کتاب حواری نامه است. در پایان این بخش بهبهانی می نویسد که به علت کمی وقت تنها به ذکر احوال همین حواریان اکتفا کرده است.

منبع دیگر بهبهانی در بخش مسیحیت کتاب لوامع ربانی سید احمد علوی است. بهبهانی در بخش سوم فصلی که به اسلام اختصاص داده، کاملا بر این منبع متکی بوده و این کتاب تنها منبع دو بخش هفتم وهشتم بوده است. برخلاف کتاب حواری نامه که بهبهانی به نام آن تصریح کرده، او هیچ اشاره ای به بهره گیری خود از کتاب لوامع ربانی نکرده و این بخش از کتاب خود را با ذکر نامشخصی به مبلغی مسیحی (بعضی از فضلاء فرنگیان و قسیسان یعنی کشیشان و پادریان یعنی علماء ترسایان) آغاز کرده است. در سراسر بخش، بهبهانی عبارت های فراوانی را به نقل از این رساله مبلغ مسیحی (قول مسیحی بعد از دیباچه) و پاسخ هایی به آن (و ردش این است) آورده که خواننده ای که آشنایی با کتاب علوی ندارد، گمان می برد که این عبارت ها از آن خود بهبهانی است. سبک و سیاق عبارت های بهبهانی به گونه ای است که خواننده این گمان را می کند که او در حال رد کردن اثری از معاصران خود است و این به دلیل آن است که بهبهانی در ضمن نقل قولهایی از کتاب لوامع ربانی علوی، تغییراتی در لحن و سیاق عبارات های او داده است. به عنوان مثال مولف لوامع در اشاره به مخالف مسیحی خود، لفظ شما را به کار برده است و بهبهانی آن را به لفظ آنها تغییر داده است. علوی دو بند از سخنان خود، با عبارت یا معشر النصاری آغاز کرده، در حالی که بهبهانی این عبارت را حذف کرده است و موردی نیز وجود دارد که بهبهانی عبارت علوی را بسط بیشتری داده است.

همان گونه که گفته شد، بهبهانی کتاب خود را با دو خاتمه پایان داده است. او در خاتمه دوم که پنج بخش دارد، تماما به رد مسییحت پرداخته است (ص 210-279). در این بخش نیز ظاهرا چنین به نظر می آید که او از منابع متعددی بهره گرفته در حالی که تمام مطالب این بخش برگرفته از کتاب هدایه الضالین (یا المضلین) و تقویه المومنین علی قلی جدید السلام است که بهبهانی مطالب خود را از مجلد سوم کتاب هدایه الضالین اخذ کرده است. با این حال همانند بخش قبلی، سبک و سیاق نقل قولها بهبهانی در این بخش به گونه ای است که نقل قول بودن عبارات را نشان نمی دهد و خواننده باز به این گمان می افتد که مطالب از آن خود بهبهانی است. با این حال اهمیت این نقل قولها در این است که بهبهانی از بخش غیر موجود هدایه الضالین بهره گرفته است.

 

 

 

دوشنبه ۱۷ دي ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۳۹