عبدالله بن إباض و رساله منسوب به او

بدون هيچ ترديدي يكي از مهمترين موانع در بحث از فرق اسلامي خاصه، نحله ها و گروه هاي شكل گرفته در قرن اول هجري، مشكل دسترسي يا عدم دسترسي به منابع اصيل و اصلي آنها است، هر چند آثار مهمي از قرن بعدي در اختيار است كه در غالب گونه ادبي ملل و نحل نويسي به ارايه گزارش از فرقه هاي اسلامي پرداخته اند. در اين ميان، بحث از شكل گيري و تكوين عقايد خوارج به نحو اعم و اباضيه به نحو خاص، نه تنها با اين مشكل روبرو است بلكه مضاف برآن ديدگاه هاي افراطي خوارج در ارايه گزارش هاي منفي نسبت به آنها اهميت فراواني داشته است. تا كنون بحث محققان درباره خوارج بر اساس مصادر و منابع شيعي و سني بوده است (كه از جمله مشهورترين اين گونه تحقيقات مي توان به كتاب نايف معروف با عنوان الخوارج في العصر الأموي: نشاتهم، تاريخهم،‌ عقائدهم،‌ أدبهم اشاره كرد). به عنوان مثال اثري چون الكامل ابوالعباس محمد بن يزيد مبرد (متوفي 285) به دليل نقل اشعار و خطبه هاي ادبي خوارج به عنوان يكي از مهمترين منابع براي شناخت خوارج همواره مورد توجه و اشاره محققان قرار گرفته است. با اين حال تلاش براي دست يابي به متون اباضيه، تنها جريان باقي مانده از حركت خوارج در چند دهه اخير اوج گرفته و با يافت شدن نسخه هاي خطي فراواني از سنت فكري اباضيه (درباره اباضيه بنگريد به مدخل اباضيه در دائره المعارف اسلام نوشته لويسكي و كتاب صابر طعيمه با عنوان الإباضيه: عقيده و مذهبا (بيروت ،‌دار الجيل 1405؛ صالح باجيه،‌ الإباضيه بالجريد في العصور الإسلاميه الاولي ،‌تونس 1976؛ محمد عوض خليفات، نشأه الحركه الإباضيه ، عمان 1978) كه بخش اعظمي از آنها به كوشش اباضيان عمان و شمال آفريقا منتشر شده است،‌ اميد براي يافتن نصوص كهن اباضيه نيز شوقي در دل محققان فرق اسلامي پديد آورده است واز همه جالب تر يافت شدن رساله اي منسوب به عبدالله بن اباض خطاب به خليفه اموي معاصرش، عبدالملك بن مروان بود كه به تعبير لويتسكي در دائره المعارف اسلام (ذيل ماده اباضيه) و عوض محمد خلفيات (نشأه الحركه الاباضيه، عمان 1978،‌ ص 82) از مهمترين اسناد و مدارك كهن اباضيه است و گزارشي مخصتر از عقايد اباضيه را در بر دارد كه از نوع خود،‌ اولين اثر است و يا به تعبير منصف قوجه (الفتنه الكبري من خلال مصادر خوارجيه، تونس 1994، ص 32) كه رساله منسوب به ابن اباض را اثري معرفي كرده كه بررسي كلامي جريان اباضيه بدون در نظر گرفتن آن ابتر است. رساله مورد بحث، در دو اثر يعني كتاب الجواهر المنتقاه في إتمام ما أخل به كتاب الطبقات ابوالقاسم برادي و كتابي مجهول المؤلف به نام كشف الغمه الجامع لأخبار الأئمه از عالمي اباضي آمده است. سواي بحث از اصالت رساله منسوب به ابن اباض در تحقيقات اخير با اشاره به اين رساله برخي محققان به اهميت اين رساله در تحول روابط ميان خوارج و امويان (لطيفه بكاي، حركه الخوارج: نشأتها و تطورها إلي نهايه العهد الأموي (بيروت 2001، ص 371) اشاره كرده اند و برخي فراتر از اين رفته و از ابن اباض به عنوان مشاور سياسي عبدالملك بن مروان سخن گفته اند (يحيي بن ابي زكرياء، كتاب سير الأتمه و أخبارهم، تحقيق اسماعيل العربي، الجزائر 1982، ص 10). تنها استثناء در بحث از اصالت اين رساله بخشي از كتاب نخستين عقايد اسلامي مايكل كوك است كه در بخشي از كتاب خود با عنوان نامه هاي ابن اباض به عبدالملك (ص 51-67) به بحث از اصالت اين رساله پرداخته و سعي كرده است تا با بهره گيري از تحليل متن و مقايسه آن با متون كهن باقي مانده از آن دوره چون رساله الارجاء منسوب به حسن بن محمد بن حنفيه راهي براي بحث از اصالت رساله ابن اباض ارايه دهد. به تازگي انتشارات دارالطليعه اثري كوتاه از خانم دكتر لطيفه بكاي با عنوان قراءه في رساله ابن إباض (بيروت 2002) منتشر كرده كه بحثي مفيد درباره اين رساله در بر دارد. آنچه كه بر اهميت اين كتاب مي افزايد علاوه بر بحث عالمانه مؤلف آن، تخصص نگارنده آن است كه پيشتر كتابي با عنوان حركه الخوارج: نشأتها و تطورها إلي نهايه العهد الأموي (بيروت:‌ دار الطليعه 2001) منتشر كرده است. نوشتار حاضر در حقيقت گزارشي از محتواي  كتاب قراءه في رساله ابن إباض است.

***

همانگونه كه بكاي اشاره كرده نخستين موضوعي كه براي فرد آشنا با متن رساله منسوب به عبدالله بن اباض مورد توجه قرار مي گيرد، تفاوت ميان نسخه هاي متن اين رساله است كه اكنون در اختيار ما قرار دارد و به دليل تفاوت ميان اين نسخه ها، بحث دشوار بعدي، عدم تمييز ميان نسخه اصيل است. تحرير كه ما در از آن به نسخه الف ياد خواهيم كرد، متني است كه برادي در جواهر المنتقاه (قاهره 1884) آورده و به نقل از اهمو منصف قوجه در كتاب خود با عنوان الفتنه الكبري من خلال مصادر خوارجيه (ص 79-88) متن آن را نقل كرده است. همين تحرير را مؤلف اثر مجهول المؤلف كشف الغمه الجامع لأخبار الأتمه نيز آورده است.

 اما تحرير ديگري نيز اين رساله منسوب به ابن اباض در دست است كه در چاپي سنگي از كتاب جواهر المنتقاه برادي كه فاقد تاريخ است، درج شده است كه در مواردي تفصيل بيشتري نسبت به متن نسخه الف دارد و اين اختلافات در دو صورت است ، نخست در استعمال برخي الفاظ و عبارات است و ديگر در وجود برخي عبارات و الفاظ كه در نسخه الف نيامده و ما از اين تحرير كتاب به نسخه ب ياد خواهيم كرد. كوك نيز در بحث خود به تفاوت ميان دو تحرير كتاب توجه داشته و از نسخه موجود در كتاب برادي به نسخه غربي و از تحرير موجود در كتاب الكشف به نسخه شرقي ياد كرده كه البته در اين امر خطا كرده و آنچه نسخه اي متمايز از كتاب است در حقيقت همان تحرير مندرج در چاپ بي تاريخ جواهر برادي است (بنگريد به كوك، همان، ص 61-62، 178). در ادامه اين بحث بكاي (ص 13-23) نمونه اي اختلافات هر دو صورت ميان دو تحرير كتاب را بيان كرده است. همانگونه كه بكاي اشاره كرده است به نظر مي رسد علت اختلاف اين دو تحرير، روزآمد كردن متن آن در محافل اباضي باشد كه متن كهن را در مواردي كه تحولات كلامي كلام اباضيه همخواني نداشته، بازسازي كرده اند هرچند دخل و تصرف كاتب و يا احتمال وجود دو تحرير كهن از متن رساله نيز منتفي نيست. نتيجه نهايي بكاي (ص 21-23) اين است كه متن رساله در تداول روايت در محافل اباضي دستخوش تغييراتي (حذف و افزودن مطالبي) شده كه عمده اين مطالب در باب عثمان است كه در نسخه الف آمده و در اين تحرير با شدت بيشتري از عثمان به دليل اعمال غير شرعيش خرده گيري شده است كه البته نكته اي كه به نظر بكاي نبايد از نظر دور داشت، جريان هاي مختلف ميان خود اباضيه خاصه در زمان برادي مؤلف كتاب جواهر المنتقاه است كه متن اين رساله را نقل كرده است (بكاي براي تفصيل احوال و اهميت برادي و روزگار وي به پايان نامه منتشر نشده دكتري سالم العدالي با عنوان البرادي: حياته و آثاره (دانشكده شريعت و اصول دين دانشگاه زيتونيه،‌ 1982) ارجاع داده است) يكي از دلايل تغيير در متن (شايد بازنويسي)‌ باشد، در هر حال وجود تغييرات در متن به خوبي نادرست بودن نظر قوجه (همان، ص 33) كه از عدم تغييري در متن رساله سخن گفته است، را نشان مي دهد.

بخش دوم بحث بكاي، به بررسي محتوي و مضمون رساله اختصاص يافته است. بحث اصلي رساله عبدالله بن اباض، مسئله شورش بر ضد عثمان و مشروعيت قتل او است كه در ضمن آن به مسائل مرتبط با فتنه سخن رفته است. در آغاز رساله، مؤلف بع رساله اي ديگر كه ميان او و عبدالملك بن مروان مبادله شده و از مسئله قتل عثمان سخن رفته، اشاره كرده است. پايان بخش نامه، نصائحي به خليفه اموي است كه ظاهرا با استناد به همين مطالب اين بخش رساله است كه احمد بن سعيد شماخي در كتاب السير (عمان، 1987، ج 1، ص 72-73) و احمد بن سعيد قلهاتي در الفرق الإسلاميه من خلال الكشف و البيان (تحقيق محمد بن عبدالجليل، تونس 1984)، ص 294 كه از اين نامه نگاري ها ميان عبدالله بن اباض و خليفه اموي به نصاتح ياد كرده اند. مؤلف رساله در اثبات درستي موضع خود فراوان به آيات قرآني استناد كرده است.

مؤلف رساله قبل از پرداختن به بحث از مشروعيت شورش بر ضد عثمان، نخست به احداثي كه در قبل از آن رخ داده، اشاره كرده است و از سيره پيامبر و شيخين به عنوان تمهيدي براي بحث خود سخن گفته است. در بحث از دلايلي كه به شورش بر ضد عثمان منجر شده است، مؤلف رساله گزارش تفصيلي تاريخي ارايه نكرده بلكه به اجمال از حوادث منجر به قتل عثمان سخن گفته است. مطالب تاريخي كه در متن رساله آمده، بر دو قسم است. نخست مطالبي كه در متون ديگر نيز آمده و ديگر مطالبي كه تنها در متن اين رساله به عنوان اعمال خلاف عثمان (مطاعن) آمده است. به نحو طبيعي مسائلي كه در دسته نخست ذكر شده، تاكيد و افراط عثمان بر برتري بخشيدن به خويشان خود، سوء‌ استفاده هاي مالي او و بذل و بخش بيت المال بر خويشانش و برخورد هاي تند او با برخي از بزرگان صحابه است كه البته در متون تاريخي چون تاريخ الامم والملوك محمد بن جرير طبري و انساب الاشراف بلاذري نيز همانند ديگر متون تاريخي آمده است. اما برخي مطالبي كه در اين رساله آمده و ظاهرا در ديگر متون به عنوان ايرادهاي كه بر عثمان گرفته شده، اشاره اي به آنها نشده ، برخورد عثمان با اصحاب بدر است كه مولف رساله از كاستن عطاياي آنها سخن گفته است و رقم كلاني را ذكر كرده است. اما پذيرش درستي اين مطلب دشوار است چرا كه نشاني از اينكه عثمان تغييري در نظام عطا كه خليفه دوم بنا نهاده بود، نداده است خاصه گروه برجسته اي چون اهل بدر. در حقيقت در منابع غير اباضي تنها اشاراتي از كاستن عطاء و يا قطع عطاء برخي كسان چون عبدالله بن مسعود و برخي از معارضان كوفي عثمان تنها در اواخر دوران حكومت عثمان در منابع سخن رفته كه علت آن نيز تلاش عثمان در بهره گيري از اهرم اقتصادي در تحت فشار قرار دادن مخالفان خود بوده است (بلاذري، انساب الاشراف، قدس 1938، ج 5، ص 62؛ ابن اعثم كوفي، الفتوح (بيروت: 1986، ج 2، ص 209؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت 1967، ج 4، ص 331-335). از ديگر نكاتي كه تنها در اين رساله آمده، ذكر نام برخي كسان است كه عثمان آنها را تبعيد كرده در حالي كه اين افراد مجهول هستند و در منابع ديگر نامي از آنها نيامده است (بكاي، ص 28) همين گونه فهرست كساني كه مؤلف رساله به عنوان افراد كوفي بر له عثمان آورده، با فهرستي كه مورخان ديگر آورده اند، متفاوت است و باز شامل افرادي مجهول است (بكاي،‌ ص 28-29). اما نكته اصلي كه بايد مورد توجه قرار گيرد، عدم ذكر بارزترين چهره هاي مخالف عثمان در مدينه مثل عبدالله بن مسعود و عمار بن ياسر و يا كوفياني چون اشتر نخعي و صعصعه بن صوحان عبدي و كسان ديگر است كه مؤلف رساله به جاي آنها افرادي مجهول را ذكر كرده است. همچنين در اين رساله در كنار احداثي كه عثمان پديد آورده به مسئله جلوگيري او از فعاليت قصاص در مساجد و منع مردم بحرين و عمان از فروش مواد غذايي است كه هر دوي اين مسائل مشكوك است و صحت آنها محل ترديد جدي. درباره منع قصاص از فعاليت در مساجد، مشكل اصلي در پذيرش اصالت اين مطلب عدم حضور قصاص در اين دوره است و در حقيقت فعاليت رسمي قصاص از دوران بني اميه آغاز شده است (بنگريد به مدخل قاص در دائره المعارف اسلام). ديدگاه تند مؤلف رساله در خرده گيري از معاويه و فرزندش يزيد كه از او به عنوان فاسق، لعين و شارب خمر ياد كرده، بازتابي از موضع تند خوارج نسبت به بني اميه است و در فرازي مؤلف رساله به نفي اتهام غلو نسبت داده شده به خوارج ، خاصه پيروان ابن ازرق و او پرداخته و اتهامات خليفه اموي را پاسخ داده است.

اجمال رساله در گزارش حوادث تاريخي منجر به قتل عثمان بر خلاف نظر قوجه در كتاب الفتنه من خلال مصادر خوارجيه ، ص 32 كه اهميتي فراواني براي اين رساله قائل شده، نادرست است و گفته لويستكي كه اين نامه را سندي با اهميت فراوان از سنت كلامي و اعتقادي اباضيه خوانده، اغراق آميز است. اما چه ويژگي باعث شده است تا محققان اين نامه را سندي مهم براي بررسي اعتقادي كلام اباضيه بدانند؟ ظاهرا پاسخ به اين پرسش را بتوان با نگاهي به متن خود رساله داد و آن بهره گيري فراوان مؤلف آن از آيات قرآن است. بكاي (ص 36-42) بررسي بعدي خود را به اين موضوع اختصاص داده است.

همانگونه كه مؤلف رساله خود در آغاز اثر خود متذكر شده است، براي نشان دادن درستي موضع خود، فراوان از آيات قرآني بهره برده است. اما همانگونه كه بكاي اشاره كرده، بخشي از اين آيات اساسا ربطي به موضوع مورد بحث يعني احداث عثمان ندارد و گاه مواردي نيز وجود دارد كه شان نزول آيه مورد بحث چيزي ديگري است كه مؤلف رساله با تعسف فراوان آن را به موضوع احداث عثمان ربط داده است (بكاي، ص 37). اما همين ويژگي نامه يعني بهره گيري و استناد فراوان به آيات قرآن مي تواند راهي براي رسيدن به وثاقت خود متن تلقي گردد. همانگونه كه بكاي اشاره كرده است در رساله هاي كهن باقي مانده از سنت خوارج يعني نامه هاي نافع بن ازرق به ابن زبير و نجده حنفي و خوارج بصره و يا نامه نجده به نافع بن ازرق و داستان صالح بن مسرح و حتي در دوران متاخر حكومت امويان نامه محبوب بن رحيل به طالب الحق،‌ اين گونه استناد فراوان به آيات قرآن وجود ندارد و در حقيقت رساله منسوب به ابن اباض از اين حيث، هيچ شباهتي به نامه ها و رسائل شناخته شده خوارج از قرن اول و دوم هجري ندارد ( بنگريد به تاريخ طبري، ج 5، ص 565-566؛ ج 6، ص 216-217؛ المبرد، الكامل، باب الخوارج ، ص 114-117؛ درجيني، طبقات المشائخ بالمغرب، ج 2، ص 279) هر چند مي دانيم كه خوارج در تاويل آيات قرآن و بهره گيري نادرست از آن شهرت داشته اند. نتيجه گيري بكاي بر اساس شيوه مؤلف نامه در استناد فراوان به آيات قرآن اين است كه متن نمي تواند تأليف عبدالله بن اباض باشد. اما بحث دقيقتر متن شناختي رساله موضوعي است كه بكاي در فصل سوم تحقيق خود يعني ساختار كلي رساله: نمونه اي متميز و نادر از قرن اول هجري مورد بحث قرار داده است.

شايد توجه به نوع نامه هاي باقي مانده از صدر اسلام بتواند ما را در شناخت اصالت متن رساله حاضر كمك كند. بكاي با اشاره به يافته هاي جابر قميحه در كتاب أدب الرسائل في صدر الاسلام (قاهره، 1986، ص 11-122) مي نويسد كه نامه هاي موجود از صدر اسلام داراي اين شاكله بندي هستند كه نخست متن با يك مقدمه آغاز شده و در ادامه بحث اصلي رساله است كه با يك نتيجه گيري پايان يافته است. اين نامه ها بعد از شروع با نام خدا (بسمله)،‌ با نام شخص فرستنده و شخص گيرنده آغاز شده و بعد از آن درود و سلام بر شخص گيرنده است و بحث اصلي با عبارت و اما بعد آغاز مي شود كه در آن مؤلف غرض و هدف اصلي خود از نگارش نامه را بيان مي كند اما در اكثر نامه ها باقي مانده از قرن اول هجري اين تقسيم بندي ها به طور مشخص ديده نمي شود و در اكثر آنها حتي بيشتر بخش هايي كه ذكر شده، وجود ندارد (حسين بيوض، الرسائل السياسيه في العصر العباسي الاول، ص 173-178) و عموما منحصر به ذكر نام خدا و اسم فرستنده و گيرنده و موضوع مورد بحث است. همچنين در نسخه الف اين رساله يعني نسخه برادي ، چاپ قاهره 1884 بعد از بسمله عبارت «صلي الله علي سيدنا محمد» آمده كه به نظر بيوض در الرسائل السياسيه في العصر العباسي الاول، ص 175، تداول اين عبارت به عصر هارون الرشيد باز مي گردد كه براي نخستين بار به كاتبان دستور داده تا اين عبارت را به كار برند و برخي نيز ابتكار اين كار را به وزير او خالد بن يحيي برمكي نسبت داده اند و بر اين اساس بيوض معتقد است كه كاربرد اين عبارت در نامه هاي منسوب به عصر اموي، از افزوده هاي بعد باشد.

اما موضوع ديگر مورد توجه در متن نامه منسوب به ابن اباض، ذكر كردن نام فرستنده بر نام گيرنده و عدم ياد كرد از او به عنوان خليفه است كه شيوه اي مخالف با نمونه هاي ديگر است و در حقيقت به نحو طبيعي مي بايست نام شخص برتر بر شخص فروتر حتما به منظور جلوگيري از خشمگين كردن او ذكر مي شده است. نه تنها اين مسئله در متن رساله موجود رعايت نشده بلكه مؤلف رساله گاه گستاخانه به نصحيت گويي خليفه پرداخته و برخي از افراد برجسته خاندانش چون معاويه و يزيد را به باد ناسزا نيز گرفته است و آنها را به انحراف امت و فرورفتن در معاصي متهم كرده است. به تعبير مايكل كوك (ص 61) در اين نامه نويسنده كمترين حد احترام را نيز براي خليفه در نظر نگرفته است و اين باعث ترديد جدي در نگارش آن توسط عبدالله بن اباض مي گردد چرا كه در زمان او حركت اباضيه در چنان جايگاهي از قدرت و شوكت نبوده كه وي بتواند اين گونه خليفه را مورد خطاب قرار دهد و باكي از او نداشته باشد. در حقيقت قرار دادن متن نامه در چهارچوب تاريخي باعث شك جدي در اصالت آن مي گردد (براي بحث بيشتر بنگريد به وداد القاضي، نحو منهج السليم في موثوقيه الرسائل العربيه الاسلاميه المبكره، در في قراءه النص الديني، تونس 1998، ص 140). در حقيقت نامه يا شايد بخشي از آن در زماني كه ديگر بني امويه قدرت و شكوتي نداشته اند، جعل شده است و به آن مي توان به عنوان نصي كه در درون جامعه اباضيه رواج داشته، نگاه كرد.

همين گونه تطويل متن نامه، ديگر مشخصه متمايز كننده آن از رساله هاي قرن اول هجري است كه ويژگي اصلي آنها اختصار است و در تمام رساله هاي موجود از آن دوره اين ويژگي را مي توان به وضوح ديد (براي نامه ها و رساله هاي موجود از قرن اول هجري بنگريد به احمد زكي صفوت، جمهره رسائل العرب (قاهره 1962) و در حقيقت محققان در فن نامه نگاري اجماع دارند كه ايجاز و خلاصه گويي دو ويژگي متمايز كننده نامه هاي مبادله شده در قرن اول هجري است (بنگريد به انيس المقدسي، تطور الأساليب النثريه في الأدب العربي (بيروت 1989)، ص 94-97؛ حسين بيوض، الرسائل السياسيه في العصر العباسي الاول، ص 202-203). و قلقشندي در كتاب صبح الاعشي في صناعه الانشاء (قاهره 1963، ج 6،‌ص 391) تصريح دارد كه عبدالحميد بن يحيي (درباره او بنگريد به مدخل عبدالحميد بن يحيي در دائره المعارف اسلام، نوشته گيب) كاتب مروان بن محمد آخرين خليفه اموي نخستين كسي است كه تطويل دادن نامه ها را باب كرده كه تاريخي متاخرتر از زمان نگارش اثر حاضر است. اين نكته را نيز بايد در نظر گرفت كه نامه هاي نگاشته شده به امراء و خلفاء‌ در نهايت ايجاز و خلاصه گويي نگاشته مي شده و اين ويژگي تنها مختص به قرن اول نبوده و در تمام قرون بعدي نيز رعايت مي شده و اين ها همگي دلايلي در ترديد جدي در اصالت رساله منسوب به عبدالله بن اباض است. بكاي به اشكالات ديگر موجود در متن رساله مانند تكرار، خطاهاي تاريخي اشاره كرده و آنها را دلايلي ديگر در عدم صحت اصالت رساله دانسته است.

بكاي (ص ۴۹-۵۲) در نتيجه گيري نهايي بحث خود از عدم وجود اشاره به اين رساله در آثار كهن اباضي چون كتاب بدء‌ السلام و شرايعه كه بكاي از آن با عنون الاسلام و تاريخه من وجهه نظر اباضيه (بيروت ۱۹۸۵) ياد كرده، كتاب سير الأئمه و أخبارهم يحيب بن ابي زكريا ،‌تحقيق اسماعيل مغربي (الجزائر، ۱۹۸۲) و يا كتاب طبقات المشائخ بالمغرب احمد بن سعيد درجيني (تحقيق ابراهيم طلائ ، الجزائر ۱۹۷۴)‌ سخن گفته و اشاره كرده كه تنها در منابع متاخري چون كتاب السير شماخي (ج ۱، ص ۷۲-۷۳) و يا كتاب الفرق الاسلاميه من خلال الكشف و البيان قلهاتي ، ص ۲۹۴ از اين رساله با عنوان نصايحي به خليفه عبدالملك بن مروان ياد شده است. بكاي همچنين در پايان بحث خود اشاره كرده كه مايكل كوك (ص ۶۷) ضمن نتيجه گيري از عدم صحت و جعلي بودن متن نامه بر آن است كه متن نامه در اواخر عصر اموي جعل شده و جاعل آن از خوارج بصره بوده است. كوك فراتر رفته و كاتب نامه را جابر بن زيد معرفي كرده و گفته كه او نامه را به عبدالملك بن مهلب فرستاده است. بكاي ضمن بي دليل خواندن اين ادعاي كوك از محل ترديد بودن اباضي بودن جابر بن زيد سخن گفته و اشاره كرده كه عبدالملك بن مهلب شخصيت بارزي از امويان نبوده كه محل توجه نامه نگاري سران اباضيه قرار گيرد. بكاي در آخر نتيجه مي گيرد كه شايد در بعد و بر اساس در اختيار قرار گرفتن اطلاعات بيشتري بتوان مؤلف رساله را شناسي كرد اما آنچه كه مشخص است اين است كه متن نامه در زماني متاخر تر از عبدالله بن اباض و خليفه اموي عبدالملك بن مروان نگاشته شده است. در حقيقت همان گونه كه ابن نديم (الفهرست،‌ ص ۲۳۳)‌ اشاره كرده در زمان او نيز آثار خوارج چندان شناخته شده نبوده و خوارج آثار خود را از ديگران پنهان مي كردند، از اين رو طبيعي است كه اطلاعات ما درباره هويت مؤلف رساله و يا زمان نگارش آن ناچيز باشد. به نحو طبيعي و با پذيرش تأليف متاخر رساله ، مؤلف آن براي اعتبار بخشيدن به آن مي بايد اثر خود را به شخصيتي برجسته در تاريخ اباضيه نسبت داده باشد كه از همه مشهورتر بنيانگذار حركت اباضيه عبدالله بن اباض است. بكاي بعد از ذكر مصادر و منابع خود (ص ۵۳-۵۷) متن رساله را به عنوان ضميمه كتاب خود آورده و در پاورقي به تفاوت ميان دو تحرير كتاب اشاره كرده است (ص ۶۱-۹۳). بي ترديد اين كتاب عليرغم اختصار آن، متني ارزشمند از چگونگي بحث و تحقيق درباره رساله ها و آثار باقي مانده از قرن اول هجري است كه براي شناخت عقايد خوارج نيز مي تواند مفيد باشد. اختصار كتاب و نثر ادبي زيباي آن به گونه اي است كه حتي مي توان از آن براي تدريس در مقاطع كارشناسي و كارشناسي ارشد درس هاي ملل و نحل نيز استفاده كرد.

دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶ ساعت ۹:۴۰